Thursday, August 15, 2002

" نگاه ششم "

ساکت باش، نخند
باد شمال غرب می وزد و تو بور می شوی

صبور باش
گوشه پنهانی نیست
که من تمام شده ام
-
سفیدهایی که می آیند؛
سرخهایی که دور می شوند
و تماشای ایستاده زردهای شگفت زده
-
\ کاف سیصد و بیست و سه...\
\ سمت راست لطفاً \

جاده ها خالق دلتنگی اند
ساکت باش، نخند
بزرگ شدیم
و به سادگی همدیگر را مجازات می کنیم

...
من با کفشهای قهوه ای راه می روم، خودم دیدم

دوره می کنم جریان نامفهومی را که ناباورانه گذر کرد
و خیره می شوم به کفشهای قهوه ای

عادت کرده ام به نبض گنگی که شقیقه هایم را می کوبد

\ ... \

نـخند
بوی ماهی می آید
آمده اند بالا کـه آفتـاب بگیرند

- خوب بود ماهـی را شهامت داشتیم -

باد شمـال غـرب می وزد
و بور می شویم
...

No comments: