Thursday, September 12, 2002

" نگاه اول "

رنگ گرم خنده هایت را به تاریکی نخواهم برد

جنسی از تبار غازهای وحشی
خودی شده با بوی آب؛
شکل خاطره

در بخارآلود دشتهای خیس صبح خنک راه می روم
با دستهایم
همزادم
خودم
حرف می زنم؛

سرنوشتم را در قالب باد می ریزم
و چشم بر این دنیا نمی بندم

شکل گرم چشمهایت را به سرمای فراموشی نخواهم کشت
دهان باز آفتابگردانیت را
رنگ گرم خنده هایت را
در سیاهی ها و تاریکی نخواهم برد

جنسی از تبار اسبهای سفید
و یالهایی مأنوس
با رقص باد و پیچ موج
وحشی تندر و برق؛
و عادت بی وقفه نفس

آرام است بلند صبر درخت در زایش چوبی اش

همزاد آسمان به خواهشی تمیز
صورتش را با خدا می شوید

اسبها سر خم می کنند
و سم کوبان
تمام حجم هوا را در ریه جا می دهند
/
فاصله غریبی را چرخ می زند
در خواب و خاطره
برگ در پاییز
/
بلند است صبر درخت
و آرام می نماید؛
خدا در بطن چوبی اش لگد می زند
و زمین سرود می شود
در آوندها و رنگ سبز
...
.

No comments: